دو چیز از شما تعریف می کند ؟؟؟؟

 

دو چیز شما را تعریف میکند:

بردباری تان ، وقتی هیچ چیز نداریدو نحوه رفتارتان ،

 وقتی همه چیز دارید . . .

 

تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی؛

یکی دیروز و یکی فردا .

 

دو شخـص به تـو می آمـوزد:

یکی آمـوزگـار، یکی روزگـار

اولی به قیمت جـانش، دومی به قیمت جـانت 


آدما دو جور زندگی میکنن :

یا غرور شونو زیر پاشون میذارن و با انسانها زندگی میکنن،

یا انسانهارو زیر پاشون میذارن و با غرورشون زندگی میکنن

 

رابطه ها در دو حالت قشنگ میشن:

اول پـیـدا کـردن شـبـاهت ها

دوم احترام گذاشتن به تفاوتها

 

همه یادشون میمونه باهاشون چیکار کردى،

ولـى یادشون نمیمونه براشون چـکار کردى.

۰۳ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad mohammad

هرگز !!!

۲۹ دی ۹۶ ، ۱۲:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad mohammad

لیلی مجنون طنز

پیامک زد شبی لیلی به مجنون

که هر وقت آمدی از خانه بیرون

بیاور مدرک تحصیلی ات را

گواهی نامه ی پی اچ دی ات را

پدر باید ببیند دکترایت

زمانه بد شده جانم فدایت

دعا کن مدرکت جعلی نباشد

زدانشگاه هاوایی نباشد

وگرنه وای بر احوالت ای مرد

که بابایم بگیرد حالت ای مرد

چو مجنون این پیامک خواند وارفت

به سوی دشت و صحرا کله پا رفت

اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی

که می خواهم تورا قد تریلی

دلم در دام عشقت بی قرار است

ولیکن مدرکم بی اعتبار است

شده از فاکسفورد این دکترا فاکس

مقصر است در این ماجرا فاکس

چه سنگین است بار این جدایی

امان از دست این مدرک گرایی

^^^^^^^^^^^^^^

پس از چن وقت دید بابای لیلی

که سنِ دخترش گردیده خیلی!

درون خانه بوی ترشی آید . .

خدایا.. دخترم ترشیده شاید!!

سراسیمه به مجنون زد ایمیلی

نمی پرسی چرا احوالِ لیلی!؟

هنوزم عشق لیلی در دلت هست؟

هنوزم عکس او در تبلتت هست !؟

تو داماد منی من شک ندارم . . !!

نیازی دیگه به مدرک ندارم . . !!

شود این تحفه را با سیکل هم بُرد

نیازی نیس به دانشگاه آکسفورد!

بیا تا منزلم.. مجنون ترینم . .

الهی دوریِ تان را نبینم


۲۹ دی ۹۶ ، ۱۲:۳۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad mohammad

ستارخان خاک می خوریم خاک نمی دیم

ستارخان : خاک می خوریم خاک نمی دیم


۲۹ دی ۹۶ ، ۱۲:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad mohammad

زن گرفت طنز



زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر.....…. من گرفتم تو نگیر

چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر …........من گرفتم تو نگیر

بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر ….......... یاد آن روز بخیر

زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر …............. من گرفتم تو نگیر

یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم …....................تک و تنها بودم

زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر ...........….....من گرفتم تو نگیر

بودم آن روز من از طایفه درد کشان …...... بودم از جمع خوشان

خوشی ازدست برون رفت وشدم لات وفقیر....…من گرفتم تو نگیر

ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم …........ بستر راحت و نرم

زن مگیر؛ورنه شود خوابگهت لای حصیر.…... من گرفتم تو نگیر

بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم …................. مستحق لگدم

چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر.…من گرفتم تو نگی

۲۹ دی ۹۶ ، ۱۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad mohammad

سرباز عاشق



حکایت ما حکایت آن سربازی نباشد که
 آنقدر برای عشقش نامه نوشت
 تا عشقش عاشق پستچی شد..

۲۹ دی ۹۶ ، ۰۲:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad mohammad

نفتکش


32 فرشته از دریا به ملکوت پیوستند تسلیت

۲۵ دی ۹۶ ، ۰۱:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad mohammad

مدرک تحصیلی در ایران

طرز استفاده از مدرک تحصیلی در ایران


۲۵ دی ۹۶ ، ۰۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad mohammad

دیالوگ کلاه قرمزی عقل

دیالو کلاه قرمزی


۲۳ دی ۹۶ ، ۲۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad mohammad

قصه شب




مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت : تو توانستی در عرض سی روز پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش کنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم ! و اشک در چشمانش جمع شد ...

عروس جواب داد : مادر داستان سنگ و گنج را شنیده ای ؟ می گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد، با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد. مردی از راه رسید و گفت : تو خسته شده ای، بگذار من کمکت کنم ...

مرد دوم تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد.
طلای زیادی زیر سنگ بود ! مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت : من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است! مرد گفت : چه می گویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی ! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند. مرد اول گفت : باید مقداری از طلا را به من بدهد ، زیرا که من نود و نه ضربه زدم و سپس خسته شدم. و دومی گفت : همه ی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم.

قاضی گفت : مرد اول نود و نه جزء آن طلا از آن اوست، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمی توانست به تنهایی سنگ را بشکند.

و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی ... و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم !
چه عروس خوش بیان و خوبی ، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد.

پیامبر اکرم ( ص ) فرمودند : کامل ترین مومنان از نظر ایمان کسی است که اخلاقش نیکو تر باشد و خوشرویی دوستی و محبت را پایدار می کند

۲۲ دی ۹۶ ، ۲۳:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
mohammad mohammad